ورود به حوزه
راستش اوایل اصلا از حوزه چیزی نمی دونستم چون توی دبیرستان فقط صحبت دانشگاه بود طبعا من هم مثل بقیه وارد دانشگاه شدم .سالهای پایانی دوره کارشناسی و دوران کارشناسی ارشد کم کم آشنا و شیفته حوزه علمیه شدم.اما چون دوست داشتم یک کاری را تمام کنم و بعد کار دیگر را شروع کنم تصمیم داشتم بعد از اتمام دوره دکتری وارد حوزه شوم اما اتفاقی افتاد که مسیر زندگیم عوض شد .بله اخلاق خوب بر وبچه های حوزه.
یه روز یکی از اساتید گرانقدر که من همیشه از جلسات مذهبی و کلاسهای مختلف ایشان بهره می بردم برای بچه های حوزه جلسه داشتند و من هم آنجا بود که برای اولین بار پایم به حوزه باز شد.فقط برای گوش کردن سخنرانی.ولی اخلاق خوش گل های حضرت مهدی(عج)در آنجا پابندم کرد.برایم خیلی جالب بود که طلبه ها بدون اینکه مرا بشناسند با گرمی به من سلام میکنند اونها مثل فرشته بودند واون مکان مثل بهشت.
وقتی اون استاد عزیز در لابلای سخنرانی اش از طلبه ها به خاطر طلبه بودن کلی تعریف کرد دلم آب شد.رفتم به بخش آموزش تا اطلا عاتی راجع به نحوه پذیرش طلبه به دست بیاورم.مسئول آموزش هم با مهربانی زاید الوصف ومعنویتی که در چهره داشت بیشتر دلم را برد .دیگر معطل نکردم.تصمیمم را برای تحصیلات دانشگاهی دز مقطغ دکترا درصندوق انتظار گذاشتم و به سمت حوزه دویدم.
همیشه با خودم می گفتم کاش بهترین سالهای جوانی و عمرم را اول برای حوزه میگذاشتم و پیری ام را برای دانشگاه علوم حو زوی اقیانوس بی انتها است ولی علوم دانشگاهی بویژه علوم انسانی اش عمدتا ترجمه ای وبرگرفته و متاثر از فرهنگ غرب و محدود .ضمنا ما در حوزه تمام خط های کتاب را با دقت می خواندیم ولی در دانشگاه مطالب کتاب گزینشی تدریس و خوانده می شد .وقتی در حوزه بودم احساس می کردم در خانه ی خودم هستم آن مکان آرامش عجیبی داشت .
در ترم های آخر حوزه وارد آموزش و پرورش شدم و همراه با کار درس هم می خواندم البته کمی برایم سخت شده بود والآن هم سطح سه مشغولم اما چون بعضی از واحد ها صبح ارائه می شود که جزء ساعات موظفی شغلی ام در آموزش و پروزش است لذا مچبور می شوم واحد کم بگیرم اما به هر حال خدا را شکر.